September 2, 2010

Professor Tournesol's Rhapsody

.
.
.
تنانگی متفکرنما
.
.
.
تن‌اش را می‌خواستم
تنِ تن‌شده‌اش را می‌خواستم.
که تن‌ام در تن‌اش تنیده شود،
و تنبلی ام در تن‌اش ترویج.
که تا ابد به تن‌اش لم دهم
و تن تن بخوانم هی.
.
.
.
.
.
این‌ور و آن‌ور را که نگاه کنی، نوعی ذوق زدگی در مورد «تن» و ملحقات وجود دارد. ذوق کودکانه از کشف «دوباره»ی آتش، که بشر سال‌ها قبل کشف کرده است. مثل مخترعین ملایری که هر هفته در تلویزیون «زنگ اخبار بلبلی» را با صرفه‌جویی شایان توجه ارزی نسبت به نمونه‌های مشابه، دوباره اختراع می‌کنند
.
.
.

4 comments:

  1. من هیششوقت کامنت نمیذارم، ولی دلم نیومد نگم وب آموزنده و رسیده ای داری. به منم سر بزن حتما کامنتم بذار.
    گلگلگلگلگل

    ReplyDelete
  2. مرگ بر من که نمیدونستم مینویسی و فکر میکردم رفتی که رفتی

    در حال حاضر خوشحال هستم. بله

    ReplyDelete
  3. خوبه كه به اين وبلاگت تقريبا خوب رسيدم.. اون وبلاگت نشسته بودم به آرشيو خوني.. شده بود دور 3وم..

    ReplyDelete
  4. کنتراست بالا
    در یک پست کاملا" مرتبط
    ممنون خیلی قشنگ بود

    ReplyDelete