از زن و کرگدن که بگذریم، چیزهای زیبا، خیلی کمان. مس هست. بعضی از اشیایی که از ترکیب چوب و فلز با خطوط هندسی منظم درست شده باشن، هست. ذرت هست. مغازهی لوازم تحریرفروشی هست. سلههای قطور توی کویر هست. پنکه سقفی هست. هستهی شلیل هست. کفش نو -به پا- هست. نون تازه هست. هر کدوم از اینا میتونن یه جشن کوچیک تماموقت باشن واسه چشم. یه چیز دیگه هم هست که اگه من رو بنشونن یه گوشه و هی نشونم بدن، تا آخر عمر صدام در نمیآد. گدازه. بخصوص گدازهای که یه کم سفت و خمیری شده و داره با تانّی و ملال روی زمین حرکت میکنه.
.
.
.
.
.
.
.
.
یه چیزی که شبیه اینه و اونم قشنگه، نگاه کردن به حرکت و آروم سردشدن مذاب در جوشکاری قوس الکتریکیه
ReplyDeleteآدم رو یاد گدازه های داخل دبلیو سی انداختی. من بچه که بودم به مدت زیادی این گدازه ها رو نگاه میکردم و برای همه شون کاراکتر های جالبی میساختم. بعضی هاشون از ما آدمها بیشتر میفهمیدن ، تازه اون دوره
ReplyDelete