.
.
.
گوشکن، دورترین مرغ جهان میخواند. همین یه جمله یکی از بهترین شعرهاییه که من تا حالا شنیدم. این جمله -و مابقی اصل شعر- بالکل فاقد معنیه. ولی مگه مهمه؟ مهم اینه که زمزمه کردن این جمله کیف میده. البته کلن همهی شعرای سهراب سپهری همینهها. معنی نداره. یه مقدار رودهدرازی در مورد طبیعت و جانوران، که لابلاش چندبار کلمهی «ادراک» و «تجلی» به شکل رندوم جاسازی شده. با اینحال آهنگی در بعضی تیکههای همون شعرا هست که باعث میشه بارها و بارها زیر لب خونده بشن. شعر خوب شعریه که یه ترانهی پنهان در خودش داشته باشه که در صورت لزوم گر بکشم زهی طرب، و ور بکشد زهی شرف.
.
اما شعرهای عاشقانه. دیدین باباهای خوشمسافرت چهجوری آب رو تگری میکنن؟ تو یه دست یه پارچ پر از آب که تازه یخ روش ریخته شده، تو اون دست یه پارچ خالی. بعد هی آب رو از این یکی میریزن تو اون یکی، و برعکس. دیدین وقتی مثلن یه غزل از حافظ به انگلیسی ترجمه میشه چقدر ساده و بیروح میشه؟ در عوض اون فحوای -چی هست؟- اصلی شعر خودش رو بیشتر نشون میده. میزنه بیرون. یه جورایی تصفیه میشه از اون آرایهها و صحراهای کربلا و زلمزیمبوهای زبانی. حالا واسه اینکه شعر عاشقانه تگری بشه، هی باید از یه زبون به زبون دیگه ترجمهش کرد. مهم نیست چه زبونی. رندوم. باید بارها و بارها اینکار رو انجام داد تا به تقطیری با 96 درجه خلوص رسید. اونوقت میدونین چی میمونه؟ همیشه فقط یه جمله: میخوام ترتیبت رو بدم عزیزم. یا، میخوام ترتیبم رو بدی عزیزم.
.
همینه که از حرف تکراری زدن نباید ترسید. تکرار میکنم، نباید ترسید. در نهایت ما برای ترتیب دادن آمدیم. نی برای کار دیگر. دلیل نمیشه که چون حرّافهای قبلی زودتر اومدهن و کلمهها و ترکیبهای درستحسابی و دورترین مرغهای جهان رو مصرف کردهن، ما ساکت بشینیم یه گوشه. هر انسانی مالک تمام کلمات و شعرها و نوشتههای جهانه. خارجیا بهش میگن میراث بشری. ارباب شعری که من زمزمه میکنم، من ام، نه شاعرش.
.
.
با اون پاراگراف اول در مورد شعر سهراب موافقم، خیلی قشنگ چرت گفته. چرت آهنگین در واقع
ReplyDeleteعالی بود. با همش تا ته تهش موافقم
ReplyDeleteسه چهار تا چیز:1-اون گوجه ی بک گروندت رو اعصابمه.مخصوصا اون قسمت لزج وسطش.
ReplyDelete2-قدیما تو اون وبلاگ قبلی ها بهتر می نوشتی ولی از اون جایی که کهولت سن مساوی بازگشت به دوران کودکیه داری بر می گردی به اون کودکی نوشته هات.خیلی کودکی نوشته هات.ولی چون تا حالا خوب رشد کردی فکر کردم ارزششو داره به روت بیارم که بیش از این بر نگردی.
3-اون فحش هایی که تو دلت داری بهم میدی به من مربوط نیست.چون اصولا نمیشنومشون
4-اگرچه کامنتم خبیثانه بود ولی اگه فکر می کردم از این وبلاگ ها هستی که همین لحظه هم که میخونمشون فراموششون می کنم، واست کامنت نمیذاشتم.واسه همین اون شیر اب سردی که رو سرت باز شده رو ببند.
5-زیاده عرضی نیست.ولی بعدا دوباره شاید خواهد باشد.
6- خدافظ شما.
7-این هی به من می گه نویسه های بلاگم غیر مجازه نمیذاره با اسمش
کامنت بدم!به شعورم توهین شد.واسه همین رو بیلیبورد گذاشتمش.www.sangrizeh.wordpress.com
یه چیز دیگه.تو کافکا خونی اره؟خیلیم دوسش داری؟میدونم که اره.اگه نه بخون دوسش خواهی داشت.ولی خیلی خیلی بعیده که نخونده باشیش.خیلی زیاد بعید.
ReplyDelete