July 25, 2013

راهنماي جيبي سفر به ايران براي بعضي نفرات

با گئول آمده ايم تهران و روزي سه وعده آلبالو مي خوريم. خوشحالم از اينكه افراد معلوم الحالي كه دم از نسبي بودن آلبالو و افول مكاتب ترش و كمي گس مي زدند، با روشي علمي حالشان گرفته شد.

 من آينده ي درخشاني براي آلبالو پيش بيني ميكنم. آلبالو نوستالژي بردار نيست. آلبالو دوام آورده و هر سال زيباتر و باروحيه تر از قبل باز مي گردد و عجيب نيست كه من هنوز كرمي نديده ام.

 در مسير فرودگاه تا خانه من هايكويي سرودم: سيني هاي آلبالو، بر سينه ي سوپرميوه ها، از صلات ظهر تا بوق سگ

 مادرم، پارسال و سال قبلترش كه تقريبن پاييز بود كه آمديم، فريزر را از آلبالو انباشته بود. گوشتها را كه ورق مي زديم، در هر گوشه اي با منابع بسيار غني آلبالو مواجه مي شديم. و چقدر آن يخپاره هاي قرمزرنگي كه آلبالوها را به هم مي چسباند، مي چسباند.




 گروه هايي كه به من نزديك ترند، مي دانند سه سال است حال خوشِ بي قيد و شرطي (غيد و شرت؟ الكي. كنايه از دور ماندن طولاني از نوشتار فارسي) داشته ام. با اينحال، من از تمامي گروه ها ميخواهم جانب احتياط را رها نكنند.

 اينجا، هنوز هم جاي بسيار بسيار غمگيني است. اين را دو شب پيش كه ساعت ده پياده از فاطمي به سمت ولي عصر مي رفتيم و گئول يك شال قرمز و يك شال سفيد خريد و از جلوي وزارت كشور رد شديم و در سوت و كور ويترين بانكها، قبل از رسيدن به دوراهي يوسف آباد خسته شديم و ادامه نداديم، نقطه

 مي شود تقريبن هر شب كيك شكلاتي بي بي. مي شود بسيار كوبيده. فراوان بستني زعفراني. مي شود نيمه شب در بزرگراه جهان كودك، باد به صورت. ولي نمي شود آن حال و هواي دزد دوچرخه، و چهره هاي ژان والژان (در لحظه ي قرص نان) در سالن انتظار پر هرج و مرج ام.آر.آي، وقتي شانه ي چپم درد مي كرد. 

امروز صبح زود پياده رفتيم تا پارك لاله كه هوايي بخوريم. باور بكنيد يا نه، بدمينتون بدون تور هنوز رواج دارد. و زنان ميانسال سياهپوش، كه اخم نكردن را مغاير با قوانين پياده روي مي دانند. و نرمش صبحگاهي آنقدر جدي بود، كه آدم احساس خطر و رفاه مي كرد.

 كليشه وجود دارد و از قانون بقاي ماده و انرژي سرپيچي مي كند.

 گئول تحقيق ميداني كرده و مي گويد هيچ سالي اينقدر چادر نديده و مانتوها هيچ سالي اينقدر قرمز و بنفش و گلدار نبوده اند. آيا وي دچار حساسيت اكولوژيك شده؟ موشكافي در اين آمار را به كارشناسان مي سپارم اما پشيمانم از اينكه زماني فكر مي كردم گـــبـّــــه فيلم خوبي است. زندگي رنگ نيست. سگ ها تقريبن كوررنگ هستند و در زندگي سگي، رنگ فاقد ارزشهاي مورفولوژيك و روانشناختيك مي باشد.

 زياد راه مي رويم. زانوي گئول درد مي كند. مي مالم و مي گويم آلبالو برايت خوب است. حرفم منطقي ست. قبول مي كند و شروع مي كنيم.

 توصيه ي من به جوانان اين است، براي رسيدن به آلبالوي مطلوب، يك ساعت فريز كردن، و افراط در نمك، معمولن كافيست. اگر هم كسي مثل من قبلن غير از اين گفته، ديگر نمي گويد.



4 comments:

  1. ول کام بک (کنایه از دور ماندن طولانی از نوشتار فارسی)

    ReplyDelete
  2. گئول آمد و آزموس‌ها جوان شده‌اند.

    ReplyDelete
  3. خوبه دوباره بنویسی

    ReplyDelete
  4. نثرت اینقدر خوبه که خبر بازگشتت رو به هرکی دستم رسید دادم

    ReplyDelete