.
.
.
همیشه بعد از شنیدن هر خبر بدی، اولین کاری که میکنم اینه که میرم تو آشپزخونه..
معمولن دو راه ساده برای انتقام گرفتن از زندگی وجود داره: سفره و ملافه. علمیترش: پرداختن به گشنگی و گشنی. آدم هر جا که گیر کنه میتونه داغ دلش رو با خوردن و کردن تسکین بده. هرجای دنیا که برین طبقهی نسبتن فقیر جامعه به نسبت چاقتر از بقیهی طبقات هستند. واسه اینکه آخرین حقی رو که میشه از کسی به یغما برد، اینه که نذاری بره تا نونوایی سر کوچه دو تا نون بربری بگیره و بیس گرم پنیر بماله روش و ببلعه و کپهی مرگش رو بذاره.
.
و البته این انتقام مختص فقرا نیست. خشکهمقدسها و مذهبینماها هم بر اساس سبک زندگی توخالی و پوسیدهشون، تاوان کارهایی رو که نمیتونن انجام بدن از غذاها پس میگیرن. بعد از این، دنبال دلیل نباشین که چرا آدمایی که تو خیابون کتکتون میزنن اینقد گندهان. نه عزیزانم. اینها رو از لبنان وارد نکردهن. اینها تو کوچهپسکوچههای همین شهر پروار شدهن.
.
نمیدونم شما بعد از ماجراهای پارسال خودتون رو وزن میکنین یا نه. طبق محاسبات من اغلب شماها باید چند کیلویی اضافه کرده باشین. نگران نباشین. این نشونهی خوبیه. نشون میده که روحیهی مبارزه در شما بیداره. حالا که دستها بستهس، و صدا به جایی نمیرسه، خشم و نفرت به سمت یخچالها و قابلمهها هدایت میشه.
.
در بند، تمام حقوق انسانی از زندانی گرفته میشه. چیزی که در ازای اون داده میشه، یه لقمه نونه. زندانی بودن به خودی خود یک مبارزهی غیرفعالانهی تماموقته. اگه تصمیم بگیری مقاومتت رو یه پله بالاتر ببری، یکی از بهترین انتخابها، پس زدن تنها چیزیه که به تو داده میشه.
.
.
ربط ِ ظریفی بود که از ذهنت بیرون آمده. اولش خندیدم کلی، به خصوص به اون گنده وک هایی که تو خیابون کتک میزنند. ولی واقعا جدای از طنز، یه حقیقت ِ ظریفی رو داری میگی
ReplyDeleteخیلی خیلی وبلاگت رو دوس دارم
This comment has been removed by the author.
ReplyDeleteخـــــــــــــیلی ردیف نوشتی
ReplyDeleteخوشمان آمد. ولی فکر نکنم عکسش صادق باشه. یعنی هر آدم تپل مپلی قطعا به خاطر نداشتن آزادی به اون شکل در اومده؟
ReplyDelete